پرش های تونل شکه آور هستند. گاهی دانسته، تصویری نقش میبندد و گاهی فقط به یک حس ختم میشود اما همگی کبود و ملتهب هستند. در آن جا که اندوه، گناه، وحشت، خفگی، حقارت، تنهایی، تپیدگی، پرت شدن، لرز و فریاد موج میزد. هنوز از یاد نبرده ام . آن کوچه. چندهزار درد و برخورد سهمگین. تکرار مکرر دستهای گره خورده محکم و پاهای فشرده شده و یخ.  گرسنگی های مداوم و لذتهای تمام نشدنی مشمئز کننده. آن رضایت تهوع آور. از خون می نوشد و از گوشت میخورد . آن در همیشه بسته و اشکهای داغ. فکر رفتن از روی پرچین های زرد در کابوس پرتکرار و همچنان دویدن و به دام افتادن.  دامی که تمام نمیشود. یک چاقو در دست، دو صحنه تراژدی مشابه و چند زخم عمیق تا دیدن لکه های خون، ناهضمی اتفاقات سهمگین برای یک معصوم خردسال ساکت و پشت آن کابوسهایی که به اسلحه و پرتاب تیر ختم میشود. مات و مبهوت شده ام. سرم را در دستانم قایم میکنم و به زیر پتو میروم. امن ترین جای دنیا، اتاقم و زیر پتوست. اتاقی که همیشه گرم است. روح مظلومی که در چرخه کابوس، گیر افتاده و در آرزوی آرامش یک رویا، حسرت میخورد . آسمان، محدود و آن دانه دانه ستاره های اندک، قاب زندگییست . پس از سپیده، خودم را نگه داشته ام و ترس از بیرون رفتن دارم . همچنان در عذاب و گناهکارم در حالی که معصومانه ترین نقش مال من است. زندگی که طلوع و غروبی ندارد و همچنان در گرگ و میش سحر گیر افتاده است. صبح نمیشود . من، آن من معصوم، تنهاترین من دنیای من است . اشک هایش را پاک میکند و امیدوار میشود . امید را صدا میزند. امیدددد. لبخندی با اشک میزنم که تمامی افعال ماضی دور هستند. 

میشود منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ایران پلاگین | ای تی چت همه چی موجوده پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان لوازم آرایش| زیباییی پوست و مو| ادکلن و عطر Vimeo | ویمیو دانلود طرح جابر :) ارشد علوم قرآن - دانشگاه آزاد ساری