شب از حضور تو می درخشد و روز از وجود تو در تردید . هیاهوی روزها ما را گم کرد . نگذاشتیم آن نهال به درختی تنومند تبدیل شود . ریشه هایش را زود خشکانیدیم . طوفان زمان نمیشناسد . حتی اگر پس از آن رنگین کمان باشد ، زیر چتر اولین مهر و آفتاب تنها مانده ام . غرق در خیسی این تب داغ یاس به خود می پیچم و تو را در تونل یادگار و خاطرات جستجو میکنم . آخ صدای خنده هایمان دور تا دور فواره ها می پیچد. به چه دلیل نیرویمان تمام نشدنی بود . منبع
درباره این سایت